صورتش..الان که فکر میکنم ربطی به این صورتها نداشت
November 30, 2010
زنم با لباس هایش غیب شده
فقط دو جوراب به جا گذاشته و
برسی که پشت تخت افتاده
باید جوراب های خوشگلش را نشانتان دهم
و این موی سیاه سفت راکه لای دنده های برس گیر کرده
جوراب ها رادر کیسه زباله می اندازم
برس را نگه میدارم و استفاده می کنم
فقط تخت است که غریب افتاده و نمی شود بی خیالش بود
…
تو مشغول مردنت بودی / زنم / ریموند کارور
Photo : The Unmade Bed (1957) / Imogen Cunningham
من سر ِ زلفت به دو عالم نفروشم
November 30, 2010
باران می بارد در ماه ِ اردی بهشت
November 19, 2010
امروز باید یا باران بیاید ، یا کسی
…
روایت عاشقانه ای از مرگ در ماه اردی بهشت / محمد چرم شیر
Vin De Bordeaux
November 19, 2010
پدرم که خدا رحمتش کند ، همیشه می گفت : هر جایی که زنی باشد ، شرابی هم هست
…
روایت عاشقانه ای از مرگ در ماه اردی بهشت / محمد چرم شیر
در زندگی زخم هایی ست …
November 17, 2010
زخم ها خوب می شن ، جاشونم کم کم از بین می ره
ولی یه زنگ ِ تلفن واسه برگردوندن تمام دردا بسّه
…
نامه به کودکی که هرگز زاده نشد / اوریانا فالاچی / یغما گلرویی
مرگ از پنجره ی بسته به من می نگرد
November 12, 2010
جان – از مردن می ترسی ؟
کلاینمن – مسئله این نیست که من از مرگ می ترسم یا نه . فقط دلم میخواد وقتی مرگ به سراغ من میاد ، من جای دیگه ای باشم
…
مرگ / وودی آلن
… بگو آ یه جوری که انگار
November 6, 2010
زن – بگو آ ، یه جوری که انگار میخوای بهم بگی بدون من خیلی بد خوابیدی ، که فقط خواب من رو دیدی و صبح خسته و کوفته بیدار شدی بدون اینکه هیچ میلی به زندگی داشته باشی
… مرد – آ
…
داستان خرسهای پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد
ماتئی ویسنی یک / تینوش نظم جو
مطمئنی ؟
November 6, 2010
زن – وقتی بچه بودی چه حیوونی رو از همه بیش تر دوست داشتی ؟
مرد – خرسهای پاندا
زن – اسم شهری رو که دلت میخواست توش زندگی کنی بگو
مرد – فرانکفورت . اون جا یه باغ وحش خیلی قشنگ داره
زن – خب ، پس تو توی زندگی بعدیت میشی یه خرس پاندا
مرد – تو چی ؟
زن – من هم می آم فرانکفورت دیدنت
…
داستان خرسهای پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد
ماتئی ویسنی یک / تینوش نظم جو
خیال تو یعنی حکومت دوست
November 2, 2010
بگو من که دنیا را پیچانده ام چه کنم ؟
خیالت اینجاست و نمی پیچد
…
داف و دیوانه / امین منصوری
جایی نیست چهار نفر را ببینی که از کارهای مملکتی حرف نزنند . دلالهای پوست و پشم و روده هم این روزها از سیاست حرف می زنند . انگار کارو زندگی ندارند این مردم . کونشان برهنه است ، معطل شام شبشان هستند ، اما حرفهایی میزنند که زیر بار هر کدامشان یک قاطر زه می زند
…
کلیدر / جلد پنجم / محمود دولت آبادی